playmate_p36

کوک دنبال ات داشت میدویید یوجین پایین خیابون تویکی از کوچه ها منتظر ات بود کوک بازوی ات و گرفت
کوک:ات ات ببخشید نه نرو یه لحظه واستا گوش کن ببین چی میگم اذیت نکن ات بیا برگردیم خونه التماست میکنم خواهش میکنم بیا بریم خونه
ات:دستمو ول کن
کوک:....
ات: گفتم دستمو ول کن کری؟
کوک:خیل خب برو ولی یادت باشه خودت خواستی
ات: وای چه تهدید بزرگی گمشو اون ور
کوک:....
ات رفت ماشین یوجین و سوار شد کوک داشت میرفت سمت ماشینش که چشممش خورد به تهیونگ
کوک:هه به جناب کیم خیلی وقته ندیدمتون یه ۱۶ ۱۷ سالی میشه مخصوصا این یه هفته خیلی بیشتر مشتاق بودم ببینمتون

تهیونگ اومد حرف بزنه که کوک ادامه داد
کوک:خواهرم ات و دیدی؟ این وضع که الان هیچی اتفاقی که ۱۷ سال پیش افتاد و مقصرش تو و اون خانواده عوضیت بودید ام هیچی به کنار اما پاتو از گیلیمت دراز تر کردی کیم تهیونگ لقمه بزرگ تر از دهنت برداشتی خط قرمز من اته و تو ازش رد شدی
*یه مشت کوبوند تو صورت تهیونگ و یقشو گرفت تهیونگ عکس العملی نشون نداد و فقط نگاه کرد که کوک تا میخورد اونو زد و کوبوندش به دیوار تهیونگ تمام صورتش خونی بود و نفس نفس میزد ولی هیچکاری نمیکرد کوک تا میخورد اونو زده بود لبش پاره شد بود صورتش خونی بود یقه لباسش پاره شد بود ولی تهیونگ هیچی نمیگفت
کوک:حالم ازت بهم میخوره باعث و بانی تموم بدبختی هامون تو زندگی تویی عوضی ای توو، مرگ مامان بابام به خاطر توعه .ات و میبینی ؟ اره ؟ ۱۶ ساله ارزو دارم یه خنده از ته دلشو ببینم یه بارم که شده ببینم باهام داره راجب احساساتش و هرچیزی که تو ذهنشه باهام حرف بزنه یه بارم که شده حال خوبشو و ببینم و وانمود نکنه که حالش خوبه میفهمی عوضی اون شب نه تنها مامان بابام بلکه ات ام مرد اون ات و یادت میاد که همیشه خدا لبخند رو لباش بود یه بچه شر و شیطون بود که یه جا بند نمیشد .... یادته

تهیونگ اشک از چشماش ریخت و روش برگردونند و سرش رو تکون داد کوک صورتشو با دست گرفت و گفت

کوک: چیه ؟ چرا گریه میکنی ؟ اینا که بخش خوب ماجراس برا چی گریه میکنی؟ چرا اونور و نگاه میکنی به من نگاه کن و خوب گوش کن بعد اون اتفاق حتی کف دست نون نداشتیم که بخوریم ات از گرسنگی خوابش نمیبرد. و داشت میمیرد یه وون هم ته جیبمون نبود حتی با گدایی ام پول بهمون نمیدادن و درست اون موقع تو توی ناز و نعمت غذا های رنگ و رنگ تخت خواب از جنس پر قو بزرگ شدی وقتی ما یه وون هم نداشتیم تو هر ساعت از یه کلاس به کلاس دیگه میرفتی و دور دنیا رو میزدی و ما از این خیابون به اون گدایی میکردیم و چشممون به یه ماشین یا ادم بود که یه پولی بهمون بده اون موقع چرا ما یادت نبودیم ؟چرا اون موقع حواست به ات نبود؟ هااا جواب بده عوضی. .......
جوجه ها حمایت کنید .
دیدگاه ها (۳)

playmate_p37

Playmate_p38

Playmate _p³⁵

Playmate _p³⁴

پارت ۲....:)

پارت ۱۵

ات جان منننننن کوک اره ات خیلی ممنونم با تمام وجودم ازتون مم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط